چنین گفت خداوند (۵)("انسان" و لحظاتِ تا ابد، حساسش)
سلسله جلسات تفسیر قرآن در نهاد رهبری در مشهد-۱۳۹۹
بسمالله الرحمن الرحیم
همچنان ما در این جلسات در تلاش هستیم که از پنجره درک و تلاش معرفتی مفسّران بزرگ قرآن کریم بتوانیم از زاویه قرآن به انسان، به خدا، به نسبت انسان با خدا، اطلاعات بیشتری پیدا کنیم و به اهمیت وجودی خودمان یک مقداری بیشتر پی ببریم. با انسانشناسی و خداشناسی که در قرآن برای ما درک آنها از هم قابل تفکیک نیستند تلاش کنیم بدانیم و بفهمیم چرا انسان اشرف مخلوقات میتواند باشد نه این که الآن همه ما آدمها که ظاهراً انسان هستیم اشرف مخلوقات هستیم! نه؛ اما فقط ما هستیم که استعداد شریفترین بودن در عالم هستی را داشته باشیم این توان و استعداد در این سطح، فقط در انسان است. مجموعاً حول و حوش چند آیه در اول سوره بقره بودیم که مسئله خلقت و خلافت آدم و حوا، بحث ابلیس و فرشته، نسبتشان با انسان، گفتگوی خداوند با این دو موجود در دفاع از انسان و صلاحیت و خلافت او. بعد مسئله هبوط به زمین و عالم طبیعت، و این که در هریک از این نکتههای ظاهراً کوچک که مفاهیم بسیار بزرگ و متعالی در حوزه انسانشناسی و ظرفیتشناسی انسان وجود دارد. در این نوبت به بخشی دیگر از نکاتی که در قرآن کریم در مورد انسان روشنگری شده، خواص این موجود، فرصتها و تهدیدهایی که متوجه اوست و چند نکته دیگری که مفسّرین بزرگ به آن توجه دادند التفات نظر میکنیم. این که چرا عالم و آدم وجهالله هستند و به چه معنا؟ این که چرا عبادت خدا که متوقف بر معرفت خداست و گرچه این معرفت یک اقیانوس بیپایان است اما این معرفت و شناخت خداوند چه نقشی دارد و در نتیجه عشق به خداوند، عاشق او شدن و معشوق او شدن، عشق دوطرفه بین انسان و خدا. و این که انسان ظرفیتهای بالاتری را در خودش بالفعل میتواند بکند و برای خداوند خلیفهتر شود آینهتر شود خداگونهتر شود نه این که خدا شود. هرچه بندهتر شود خداییتر میشود. چرا گفتند کسی که – از بین ماها – ما انسانهایی که حاصل زندگیمان روی هم رفته بالاخره معرفت خدا و عشق به خدا، محبت و معرفت به او نباشد ما ضرر کردیم و در این تجارت و معامله بزرگ هستی و زندگی خودمان که یک بار بیشتر این فرصت به ما داده نمیشود ما خسارت کردیم. چرا؟ تنها خروجی زندگی ما نهایتاً باید معرفتالله و محبتالله، شناخت خدا و عشق به خداوند باشد تا بتوانیم بگوییم ما سود کردیم و زندگی ما سراسر ضرر و بیحاصل نبود. این ارتباط انسان با خدا به لحاظ تکوینی و وجودیچه نوع ارتباطی است که چنین نتیجهای میشود گرفت و قرآن کریم ما را به آن توجه میدهد. قرآن هم از ملاقات انسان با خدا؛ دیدار الهی سخن گفته و هم از عشق و محبت به خداوند و هم از عشق خداوند به انسان، انسانی که رو به او و رو به حق است و این که تا آن لقاء و رؤیت و دیداری که قلبی و شهودی است به دست نیامده باشد اصلاً عشق و محبت بوجود نمیآید و چگونه میشود کسی را که ندیدیم عاشق او بشویم؟ مگر امکان دارد بدون معرفتالله عاشق خدا شد؟ پس هرکس اینجا حقیقتاً عاشق خدا میشود حتماً به همان اندازه خداوند را دیده و درست دیده، جمال او را دیده و الا عاشق چه شده؟ طرف گفت ما اگر اجازه بفرمایید عاشق شدیم. گفت عاشق چه کسی؟ گفت هرکسی را شما بفرمایید! این بازی است این که عشق نیست. عشق این است که وقتی شناختی و جمالی را دیدی دیگر نمیتوانی عاشق نباشی چون ذات تو جمالطلب است، فطرت ما عاشق آن کمال مطلق است. به ما اینگونه توضیح دادند که شما را اینگونه ساختهاند. دیدار با خداوند را در همین جا انجام میدهید و همینجا می توانید خدا را بشناسید، ببینید و به او عشق بورزید و به او نزدیک بشوید و بعد خداوند در شما تجلی کند شما آیتالله العظمی بشوید. فعل شما، قول شما، خُلق شما همه آینه خداوند و خلیفه خداوند بشود. اگر همین جا توانستید آن عشق و محبت را بین خودمان و خدا پیدا کنیم همینجا با خداوند دیدار میکنیم و جمال و جلال بینهایت خدا، آن زیبایی و همچنین شکوه بینهایت و بیکران خداوند همینجا هم آشکارشدنی است. اصلاً تجلّی کرده ولی چشمهای ما بسته است. قرآن به ما این را میگوید. میگوید نمیتوانید نگاه کنید، نگاه کنید و ببینید و عاشق بشوید و لذت ببرید و این عشق الهی است و هر عشق الهی است، کلاً عشق الهی است منتهی ما معشوق را عوضی میگیریم در انتخاب معشوق خطا میکنیم وآن وقت مشکلاتی پیش میآید. خداوند در ادراک هیچ کس نمیگنجد وقتی میگوییم شناخت و معرفت خدا باید این را هم توجه داشته باشیم که قرآن کریم میفرماید هیچ کس نمیتواند حقیقتاً ذات خدا و کنه ربوبی و حقیقت خداوند را هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند ولو به لحاظ صوری و ذهنی و عقلی و خیالی به درستی برای خودش تصویر و تعریف کند. اساساً الله اکبر، یعنی از جمله خدا بزرگتر از این است که فهمیده شود و وصف شود و دقیقاً ادراک و دانسته بشود. لذا هیچ کس به هیچ وجه نمیتواند خداوند را آنگونه که بشناسد در هیچ ادراکی نمیگنجد و فراتر از همه ادراکات است حتی ادراک مدرکترین موجود هستی که خاتم پیامبران پیامبر(ص) بود. خود ایشان میفرمایند که: «مَا عَرَفْنَاکَ وَ مَا عَرَفتُک حَقَّ مَعْرِفَتِکَ» ما شناختیم خیلی شناختیم اما مطلقا آن گونه که بتوانیم بگوییم حق شناخت تو را بجا آوردیم و از حق شناخت تو برآمدیم هرگز. هرگز، هیچ کس، هرگز ما نمیتوانیم ادعا کنیم و کسی ادعا کند که تو را آنگونه که هستی شناخته یا میتواند بشناسد. بنابراین ذات حق شناختنی نیست این از پیامهای خداوند به انسان است که شما نمیتوانید من را به درستی و به تمامه بفهمید و دریابید اما تمام هستی از جمله خود شما بخصوص وجهالله هستید همه شما فعلالله هستید شما همه هستی و از جمله انسان تجلی صفات او هستید، فعل شما مقهور فعل او و مخلوق اوست. صفات شما از اوست، ذات شما از اوست، شما فکر نکنید خودتان هستید و خدا در دسترس نیست، خودتان را شناختید و خدا را نشناختید! شما خودتان را نشناختید اگر خودتان و هستی را درست بشناسید میفهمید که همه شما هیچ هستید، هرچه هست اوست و هرچه دارید از اوست و او را درست نمیتوانید بفهمید و درک کنید اما تمام هستی وجه او، چهره او، تجلی او و ظهور خداست، همه مخلوق خداوند است و اینجا این را نمیفهمید اما قیامت که بشود که تمام اسباب مادی و این عالم برچیده میشود این وضعیت و این قوانین، این چگونگیها به کلی رخت برمیبندند و عالم، عالم دیگری است و آدم، آدم دیگری است و زمین و آسمان، زمین و آسمان دیگری است قوانین اصلی بر اینجا حکومت خواهد کرد و این عوارض و حجابها و پوشیدگیهای مادی کنار میرود. آنجا وقتی قیامت شد قیامت روز ظهور حق است آنجا خداوند را بیمانع و بیحجابتر میشود ملاقات کرد. قیامت روزی است که خداوند به ما میفرماید که همه شما میمیرید هیچ موجودی در این عالم نمیماند چون هیچ موجودی از خودش چیزی ندارد، حیات و زندگی برای خودش نیست، به همه داده شد و از همه گرفته خواهد شد «کلُّ مَنْ عَلیها فَان» (رحمن/ 26)؛نه هرکس، هرچه، هرکس هر هویتی اینجا فانی میشود.«کلُّ مَنْ عَلیها فَان * وَ یبقَی وَجْهُ رَبِّکذوالجلالِ والاکرامِ»(رحمن/ 27)؛فقط یک حقیقت میماند و آن همه حقیقت و اصل حقیقت است بقیه همه ناحق است هرچه ناحق است و غیر حق است و اینجا به نظر میآمد که اینها وجود دارند فکر میکردیم که باطل یک چیزی یک واقعیتی در عرض حق است فکر میکردیم ظلمات شانه به شانه نور هستند آنجا خواهید دید که همه هیچ بودند همه توهم بود همه باطل بودند پوچ بود. پشت این نامها چیزی نبود اسم بدون مسمّی بودند. وجهالله فراگیر بوده و فراگیر است و همه چیز در حیطه و سیطره آن است. آنجا همه چیزهایی که به ناحق فکر میکردید مستقلاً وجود دارند و واقعیاند و موجودند میبینید که هیچی نبود و همه اینها سراب بود. بقاء «هوالباق» بقاء و استمرار آن وجه بینهایت خداوند آنجا در قیامت برای همه آشکار میشود و قرآن میفرماید آنچه که ابدی است و آنچه که باقی است آنچه واقعاً هست وجه پروردگار توست. «یبقَی وَجْهُ رَبِّک...» کدام وجه؟ آن که «ذوالجلالِ والاکرامِ» است. این «ذوالجلالِ والاکرامِ» اینجا صفت ربّ نیست بلکه صفت وجه است. اگر صفت ربّ بود باید میفرمود «ذی الجلالِ والاکرامِ». میفرماید که باقی میماند آنچه که ابدی است. تنها چیزی که میماند و ابدی است چیست؟ وجه پروردگارت. آن وجهی که صاحب جلال و اکرام است. خود آن وجه شکوه و اکرام است. این یک نوع هستیشناسی الهی و توحیدی است که خداوند به ما ارائه میفرماید که چگونه داوری کنید که چه چیزی واقعاً هست و چه واقعی نیست. ما الآن در دنیا و در عالم طبیعت بسیار چیزهای غیر واقعی را واقعی میپنداریم فکر میکنیم اینها واقعاً هست و در سرنوشت ما دخالت دارد سعادت و شقاوت ما به اینها مربوط است. آنجا اینها میبینند که همه اینها بازی و دروغ و توهم است همهاش فریب است. فریب شیطان است و تدلیس نفس خود ماست. تدلیس نفس، یعنی ما خودمان، خودمان را بازی میدهیم. تدلیس و تزیین و تزیین شیطان یعنی شیطان به کمک ما، ما را بازی میدهد. بنابراین قرآن در همین دنیا داردبه ما توضیح میدهد که آنچه بعداً همهتان خواهید دید و مشاهده خواهید کرد و یقین خواهید کرد ما از الآن به شما اطلاع میدهیم که تنها چیزی که حقیقتاً در عالم هست وجه بینهایت و بیکران خداوند است که این نهایت ندارد کرانه ندارد، کنار و ساحل ندارد، خط مرزی ندارد که بگوییم آن طرفش یک پدیدههای دیگری هست که آنها ربطی به الله و وجه الله ندارند و مستقلاً آنها در دنیا یا در آخرت به یک نحویبروز و ظهور دارند. چون خداوند میفرماید اگر درست به عالم نگاه کنید «...أَینَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه» (بقره/ 115)؛ به هر سو که رو کنید هر طرف را که نگاه کنید آنجا وجه الله است یعنی چیزی و جایی و کسی و حقیقتی واقعیتی در این عالم نیست که وجه الله نباشد. «إینما تولوا» به هر طرف برگردید «ثَمَّ وَجْهُ اللّه» همه وجهالله هستند ما که آنها را وجه خدا و آیه خدا و راهی به سوی خدا، تجلی خدا، افعال خدا نمیدانیم و نمیبینیم چشمهایمان بسته است. قرآن میفرماید نابینا هستید کور هستید همه چیز وجه الله است شما آنها را وجهالله نمیبینید، الله را نمیبینید. در پسِ این وجه، این یعنی که چشم عقل و قلبتان به ما میگوید نمیبینید کوردل و کورعقل هستید. حقیقت همین الان هست ولی نمیبینید در قیامت میبینید. اینجا به هر دلیلی که هرکس محروم باشد یا خودش را از لقاء خدا و وجهالله محروم کرده نابیناست و آنجا هم نمیتواند ببیند حتی اگر موجودی باشد در هر مرتبهای از مراتب بهرهبر از هستی و وجود و عوارض این هستی که از ناحیه خداست مفهوم این دعاها که از کنار آنها راحت عبور میکنیم و در انسانشناسی و خداشناسی خیلی مهم هستند لایههای پنهانتر این ادعیه چیست که به ما آموزش میدهند که با خداوند سخن بگویید و حرف بزنید و اینگونه خطاب کنید و اینگونه حرف بزنید. این که سیدالشهداء(ع) در دعای عرفه میفرماید: «عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیباً» بعضیها اینطوری معنی میکنند که کور باد یا کور شد چشمی که تو را نمیبیند، که مراقب ما هستی و ما هم تحت نظارت و رعایت تو هستیم! عین، اینجا یک گزارش و یک جمله خبری است. در واقع کور هست این خبر است، خدایا کور است چشمی که تو را در همین عالم نمیبیند، نمیبیند که تو داری میبینی رقیب هستی ما را تحت نظر داری «وخَسِرَت صَفقَةُ عَبدٍ لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّکَ نَصیبا» و ضرر کرده، همین الان خسارت دیده – دارد خبر میدهد – سیدالشهداء(ع) دارد به خدا عرض میکند که خدایا من میفهمم ضرر کرد، خسارت دید در آن معامله کسی که «لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّکَ نَصیبا» سهمی از عشق خودت به او ندادی. به خداوند بگویید تجارت خسارتباری بود اگر کسانی باشیم که هیچ سهمی از حبّ خودت و عشق خودت را به آنها ندادی. «لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّکَ نَصیبا» از عشق خودت. بزرگان معرفت و معنویت، چه نکاتی از همین دعا و فراز استنباط کردند و چه مباحث مهمی در حوزه انسانشناسی مطرح کردند حالا بحث خداشناسی که هدف اصلی است. جدا از آن. اینها در حوزه معرفتشناسی است. انسانی که نمیتواند حقیقت را در همین عالم دنیا ببیند و بفهمد به لحاظ معرفتی نابیناست. این خیلی گزاره مهمی است. این فوقالعاده گزاره مهمی است که در همین عالم میشود وجهالله را دید و میشود با خداوند ملاقات کرد میشود معرفت خدا و عشق خداوند را تجربه کرد و کسی که در این عالم از عشق و معرفت خدا محروم میماند و ما نمیتوانیم بفهمیم که خدا مراقب ماست و نمیتوانیم دوست داشتن خدا را بفهمیم و عشق به خداوند یعنی چی؟ از اینها که محروم هستیم، در واقع سیدالشهداء(ع) دارند میفرمایند به لحاظ معرفتشناسی و انسانشناسی این انسان نابیناست. یعنی حقیقت را نمیبیند و واقعبین نیست بخشهای مهمی از حقیقت و واقعیت جلوی اوست ولی نمیبیند، محصور و محاصره شده، ما در طبیعت محاصره شدیم. نمیتوانیم در آینه طبیعت حقیقت این طبیعت و ماوراء آن را ببینیم. آیات را میبینیم ولی نمیفهمیم اینها آیه هستند و آیه چه هستند. مثل این که کسی با انگشت اشاره دارد به ما اشاره میکند و مدام میگوید نگاه کنید ولی همه ما داریم به انگشت نگاه میکنیم آن انگشت دارد ما را نشان میدهد. کل این عالم طبیعت انگشت اشاره به خداوند است ولی ما مدام انگشت را نگاه میکنیم این دارد به آن طرف توجه میدهد. اینها آیات الهی است اینها وجهالله است ما این را متوجه نمیشویم. لذا از عشق به خدا محروم است. از معرفت او محروم هستیم خداوند را اینجا دیدار نمیکنیم. به اطراف نگاه میکنیم «أینما ماتولّوا» انجام میشود به همه طرف رو میکنیم اما این «فثم وجهالله» را نمیفهمیم. به اطراف داریم نگاه میکنیم اما فقط داریم به طبیعت نگاه میکنیم. در حالی که آن چیزی که عشق حقیقی انسان است و مطلوب حقیقی ما و گمشده ماست اینجا نیست و اینها نیست. اینها به ما آرامش نمیدهد. تمام این کره زمین با همه منابع و منافعش به یک نفر از ما بدهند باز یک گوشهای کز میکنیم و غصه میخوریم خوف و ترس هست حزن و غم هست احساس غربت هست، احساس این که ناراحت و ناراضی هستیم هست. برای این که ما بزرگتر از این عالم طبیعت هستیم ما قرار است خلیفهالله باشیم ما استعدادهایی داریم که از کل این عالم بالاتر است. این است که اینجا به هیچی راضی و قانع و سیر نمیشویم. همه قدرت و ثروت و شهوت و شهرت را اگر به من بدهند من باز میخواهم آرام نمیگیرم تو هم همینطور هستی. همه ما همینطور هستیم. مدام ما دپرس هستیم. این افسردگیها، این رنج، این ترس، مدام از یک چیزی اضطراب و استرس و غم و عصبانیت داریم. ما از دست خودمان عصبانی هستیم. دیگران از ما چوبش را میخورند. من از دست خودم عصبانی هستم خودمان کم آوردیم. این که غیبت نکنیم چون همه اشکالاتی دارند مگر حق داریم اشکالات دیگر را بیاییم مطرح کنیم و به اطلاع بقیه برسانیم؟ مگر حق داریم کینه اجتماعی و بدبینی و بیاعتمادی و سلب کرامت و حیثیت آدمها را ترویج کنیم ولو آدم بدی هم هست. بله اگر کسانی استثناء شدند اگر آگاهانه و علناً برای نشر در جامعه یک فسادی را میکنند و گردن کلفتی میکنند پای آن میایستند سازماندهی عمل میکنند آنجا باید نهی از منکر علنی بکنی، باید دوقطبی علنی بکنی چون خودش کرده است. اما اگر یک کسی در حریم خصوصیاش یک اشتباهی کرده، خطایی، خیانتی،گناهی، ظلمی کرده، نمیخواهد گسترش بدهد و ترویج کند اصلاً قصد علنی کردن آن را هم ندارد اما ما مطلع شدیم حق نداریم نشر این طرف و آن طرف و به اطلاع بقیه برسانیم. انسانها خطا میکنند، خیانت میکنند خود ما هم همینطور هستیم و نشر اینها باعث میشود دلهای انسانها از هم دور بشود بیاعتماد بشوند، این که این غیبت و تهمت و همه خط قرمز است، اینها همه خط قرمز برای دفاع از انسان است و شیطان دقیقاً روی همین خط قرمزها کار میکند که اول خط قرمز را بنفش بکند و بعد کمکم خط سفید بکند و از این قبیل. همین جمله کوتاه امیرالمؤمنین(ع) که «لَوْ تَکاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُم» یعنی اولاً «لو» اگر باطن همدیگر را بدانید که نمیدانید، خداوند کاری کرده که نتوانید باطن همدیگر را بفهمید یک عده خاصی میتوانند شماها نمیفهمید در دل و ذهن نزدیکترین آدم به شما، الان در همین لحظه دارد نسبت به تو و دیگری چه میگذرد؟ این یک. نمیدانید. لَوْ تَکاشَفْتُمْ، این اگر امتناعی است یعنی نمیدانید، اگر بدانید. خدا نخواسته و نمیخواهد شما بدانید که در باطن دیگری چه میگذرد؟ خداوند نمیخواهد که ما بفهمیم که هر لحظه یک کس دیگری در حریم خصوصیاش دارد یواشکی چه کار میکند؟ نمیخواهد ما بدانیم ولی خدا میداند. نمیخواهد هم تشریعی و هم تکوینی، تکوینی و واقعیاش را اگر بتوانید با یک ابزاری هم بفهمید تشریعیاش را حرام میداند و میگوید حق نداریم.
دوم) تَکاشَفْتُمْ؛ یعنی همهتان گرفتار هستید. تکاشف دوطرفه است یک طرفه نیست، یعنی تو باطن او را بفهمی که چیست و او باطن تو را بفهمد. همه مثل هم هستیم گرفتاریم.
سه) یعنی ظاهر همه شما با باطنتان تفاوت دارد. تقریباً هیچ کدام از ما آن چیزی که از خودمان نشان میدهیم عین چهرهای که داریم نیست و در هر محیطی میدهیم تطبیق میدهیم که چه منافعی، چه خطراتی، چه آدمهایی اینجا چه چیزهایی برای منافع ما مهمتر است و چهرهای که به نفع خودمان در آن جمع تلقی میکنیم آن چهره را ارائه میدهیم که کجا چطور حرف بزنیم و چه رفتاری داشته باشیم چون این سؤال را یک وقت بر اساس توحید و عدل میکنیم بله، هر مقام و هر مکانی اقتضائاتی دارد اما یک وقت ما بر اساس آن منافع توهمی همان رؤیاپردازیهای شیطانی، این قبیل میکنیم آن وقت میشود نفاق، میشود چند چهرهگی.
چهارم) پیام و استفاده چهارمی که از همین تعبیر میشود این است که اگر باطنهای ما آنقدر مشکل دارد انگیزههایمان، سوابقمان، کارهایی که یواشکی میکنیم این قدر زشت است که اگر تو بدانی باطن من چیست و من باطن تو را بدانم این قدر از هم فرار میکنیم و از هم فاصله میگیریم و از هم متنفر میشویم که حتی اگر یکی هم بیفتد بمیرد حاضر نیستیم جنازه او را جمع کنیم و دفن کنیم! در واقع، حضرت امیر(ع) میگوید در کار هم فضولی نکنید و قدرت تحمل همدیگر را داشته باشید. اگر صحبت از بدی است همه شما یک بدیهایی دارید ولی باید خودمان را به آن راه بزنیم نباید دقت کنیم و نباید به هم پیله کنیم و گیر بدهیم. میفرماید که شیطان میخواهد شماها را از هم دور کند. هرکس از برادرش یا خواهر مؤمنش که نیست شروع کند پشت سر او حرف بزند حتی دشمنی هم با هم ندارید همینطوری! برای این که وقت بگذرد! دورهمی! بدون این که با هم مشکلی دارید، در واقع میفرماید وقتی دارید علیه هم صحبت میکنید و راجع به هم چیزهایی میگویید که آن شخص راضی نیست در مسائل خانوادگی یا اجتماعی، سیاسی، علمی، «وَ هُوَ شَرِکُ الشیطان» شما همدست شیطان هستید، شریک شیطان هستید یعنی گاهی هست که ما با یک کسانی مخالف هستیم شروع میکنیم علیه آنها حرف میزنیم آن یک بحث است. حتی میفرماید با کسی مخالف هم هستیم خیلی وقتها مینشینیم در دورهمیهای سیاسی، علمی، اجتماعی، گروهی، خانوادگی همینطوری شروع میکنیم درباره یک کسی که نیست هرچه میخواهیم میگوییم، اصلاً این امر عادی است و بین ما رایج است! امام صادق(ع) فرمودند شما در آن لحظه شریک و همدست شیطان هستید و آن نشست و آن حرفها یکی از جلسات شیطان است. در عین حال ما مسلمان هستیم در آن جلسه حرفهای مذهبی هم میزنیم، نماز هم میخوانیم، ولی میفرماید آن جلسه برای شیطان است چرا؟ چون حریم انسان مطرح است.
یا این که قرآن میفرماید به دیگران احسان کنید. احسان یعنی خدمت به دیگران بدون چشمداشت هیچ پاداش تشکری، بدون منت. یعنی من یک چیزی را وظیفه ندارم به کس دیگری بدهم جزو حقوق خودم هست من از حق خودم میگذرم میروم برای بقیه وقت میگذارم و مشکل او را حل میکنم و این کار را فقط برای حق میکنم اصلاً او متوجه هم نشد، نشد چه بهتر که نفهمد که مدیون نشود شرمنده نشود، و یا احساس نکند که من بدهیای دارد، احسان به خلق، یعنی خدمت، نیکی کردن، محبت کردن به انسان و بدون طلبکار شدن از او. باز ببینید مسئله خدمت به انسان و تکریم به انسانیت است.
قرآن میفرماید یکی از پروژههای شیطان این است که خط احسان را در جامعه کور کند یعنی این فکر را در جامعه انسانی تقویت کند که چه کسی گفته تو باید برای دیگری وقت بگذاری؟ حمال بقیه بشوی و برای دیگران زحمت بکشی؟ به توچه میرسد؟ مگر قدر تو را میدانند؟ هر چیزی که شروع کند در ذهن ما این قضیه را پیش بیاورد که خدمت به خلق، خدمت به مردم و به انسان چرا میکنی؟ برای چه تو چوبش را بخوری بقیه نانش را بخورند؟ برای چه تو خدمت کنی اما به نام دیگران نوشته شود؟ برای چه گمنام باشی؟ برای چه تو باید برای دیگران وقت بگذاری؟ احسان یعنی چه که در قرآن میآید؟ یعنی نیازهای دیگران را بروی برطرف کنی، کمبودها و مشکلاتشان را حل کنی ولی برای خدا این کار را بکنی، برای خدا یعنی بدون هیچ توقع از انسانها. یعنی برای خودت و برای منافع مادی خودت این کار را نکنی، فقط برای این که مشکل یک انسانی را حل کنی برای این که مشکل یک انسانی را حل کرده باشی چرا؟ چون خداوند از تو میخواهد و راه تکامل تو و خلیفهالله شدن من این است هیچ انتظاری از کسی که به او خدمت کردم ندارم.و زکات، صدقه، انفاق، قرض دادن، اطعام فقیران، سیر کردن گرسنگان، پوشاندن برهنگان، آموزش دادن به دیگران بدون دستمزد یا با دستمزد کم، هرکسی که دارد یک تولید علمی و عملی، کاری، فکری، تلاشی میکند برای خدمت به انسانها بدون این که هدف او شهرت و ریاست و سلبریتیبازی و چاپیدن دیگران و جمع رأی باشد، هیچی. خالصانه و صادقانه به دیگران خدمت کند همه اینها احسان میشود. خدمت مالی، خدمت علمی، هر خدمتی. این یک توصیه اکید قرآنی است. میفرماید خداوند شما را به عدل فرمان میدهد یعنی رعایت حقوق دیگران و تأمین حقوق و اکتفا به حقوق خودتان و به احسان، یعنی خدمت بدون هیچ توقع از دیگران، به انسانها و بلکه همه موجودات. این فقه قرآن و شرع اسلام است. این فرمان و منطق اهل بیت(ع) است.
خب حالا شما نگاه کنید آثار اجتماعی و دنیوی آن چیست؟ روابط انسانی و اجتماعی چقدر لطیف میشود؟ عشق و صلح مطلق و خدمت به خلق. اصلاً دعواها، ناسازگاریها، بیعدالتیها، نابرابریها و تضادها همه حل میشود. ما مکرر روایات با این مضمون داریم که هرجا میبینید یک فکری، یک قانونی است که میخواهد مانع احسان و خدمت به خلق بشود، یک رسانهای، فیلمی، کتابی، یک فرهنگ سازی میخواهد روابط انسان با انسانها را خراب کند و نگذارد به هم خدمت کنید یک ایدئولوژی و ادبیاتی است که میگوید به ماچه که بقیه چه مشکلی دارند؟! میفرماید این پروژهها همهاش پروژه شیطانی است. «إذا هَمَّ أحَدُکُم بِخَیرٍ أو صِلَةٍ فإنَّ عَن یَمینِهِ و شِمالِهِ شَیطانَینِ، فلْیُبادِرْ لا یَکُفّاهُ عَن ذلکَ.» وقتی یکی از شما یک عده از شما تصمیم میگیرید شروع کنید که به انسانها خدمت کنید و یک عمل خیری انجام بدهید، أو صِلَةٍ، صله یعنی وصل کردن ارتباط، صله رحم که میگویند یعنی اتصال و انسجام روابط انسانی بین فامیل و بستگان، أو صِلَةٍ، یا میخواهید یک روابط انسانی را وصل و متصل کنید انسانها را بهم نزدیک کنید و بهم برسانید، عشق و اتحاد در جامعه بوجود بیاورید و حقی را به حقداری برسانید – دقت کنید – به محض این که یک چنین طرحی بحث آن بین شما میشود که یک کار و یک عمل خیری، عدالت، خدمت، احسان بلافاصله میفرماید فإنَّ عَن یَمینِهِ و شِمالِهِ، از چپ و راستتان، شَیطانَینِ، شیطان و شیطنتها شروع میشود. فلْیُبادِرْ لا یَکُفّاهُ عَن ذلکَ. باید سریع اقدام کنید، برنامهریزی بکنید اما مدام آن را کش ندهید که انواع و اقسام وسوسهها، مدام تردید، مدام سوء ظن که آیا واقعاً این میخواهد در این پروژه به من کمک کند؟ یا این هدفش چیز دیگری است، سهم من چه میشود؟ سهم این چه میشود؟ فرمود معطل نکنید سریع با برنامه سبقت بگیرید و وارد عمل بشوید چون شیاطین هزارتا چاله و چوله سر راهتان میکَنند برای این که به بهانههای مختلف با انواع و اقسام شکلها و پدیدهها جلوی این پروژه خدمت به دیگران و این پروژه خیر را بگیرند.
مورد دیگری که باز قرآن کریم به ما آموزش میدهد که شیطان چگونه روی شما عملیات میکند این است که شما یک مسئله بزرگ اصلی دارید که برای آن به این عالم آمدید و یک مدتی اینجا هستید و بعد میروید آنچه استعدادها و امکانات به شما داده شده، فرصتی که داده میشود مادی، معنوی، جسمی، روحی همه اینها در راستای آن هدف است. هدف اصلی را گم نکنید. قرآن میفرماید یکی از برنامههای اصلی و پروژههای شیطانی این است که شما را بازی بدهد و در دنیا سرتان را به انواع و اقسام چیزهایی که سر راهتان میبینید گرم کند. شما دارید از دنیا عبور میکنید اینجا قرار نیست بمانید، اینجا مقرّ و قرارگاه شما نیست بلکه اینجا ممرّ است و از اینجا دارید عبور میکنید یک چند دههای بیشتر اینجا نیستید دوباره به محضر خداوند میروید. خب هر چیزی که ما را از هدف اصلی مشغول و سرگرم کند و حواس ما را پرت کند یا فرد را یا جامعه را، یا یک امر فاسد و باطلی باشد یا ظاهراً باطل هم نباشد اما مسئله اصلی نباشد برای غفلت از مسئله اصلی ما را به دهتا مسئله فرعی گرفتار کند. یک امور بیاهمیت، چیزی که اصلاً وظیفه نیست و جزو اهداف نیست ولی این را هدف کند. وقت محدود ما صرف یک چیزهایی بشود انرژی و استعداد و توان محدود ما صرف یک چیزها و کارهایی بشود که هیچ کمکی برای حرکت ما به سوی فلسفه تکامل و هستیمان نکند. یعنی واقعاً هیچ نفعی برای ما ندارد فقط وقت ما را میگیرد، ظاهر آن نفع ماست ولی در واقعیت اینطور نیست. مانع رشد و بالندگی ما میشود، در حوزه فردی و اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تربیتی، رسانهای خسارتهایی به ما میزند که دیگر جبرانپذیر نخواهد بود و ما را عقب نگه میدارد و باعث شکست ما میشود. آنچه که از آن به "غفلت" تعبیر میشود. این غفلت، یا تعبیر لهو و لعب یا غفلت، به معنی بازی یا تفریح یا استراحت نیست آنها لازمة این زندگی است و ما آیات و روایات در این باب داریم که باید وقت منظم بگذاریم برای تفریح، لذت، آسایش، آرامش، استراحت، سرگرمی، در کردن خستگی و از این قبیل. این غفلت آن نیست غفلت یعنی غفلت از هدف. اگر من مشغول کار مثبتی هستم خسته میشوم بعد با دوست، فامیل، خانواده دور هم جمع میشویم میگوییم میخندیم، سفری، تفریحی میرویم این غفلت نیست. از آن طرف، ممکن است که ظاهراً من مشغول یک کاری هستم که ظاهر آن هم پرطمطراق است اما هدفی که پشت سر آن است و واقعاً دارم برای آن خودم و انرژی و وقتم را صرف میکنم آن هدف مربوط به همین جاست میخواهم مشهور بشوم، میخواهم مرید پیدا کنم برایم کف بزنند، فالوورهایم زیاد شوند به من جایزه بدهند، رئیس بشوم، این غفلت است. غفلت یعنی غفلت از هدف اصلی، غفلت از معنای زندگی، غفلت از فلسفه آفرینش من، سرگرم شدن به امور باطل. باطل یعنی چیزی که حقیقت ندارد و واقعی نیست و پوچ است، کلمه باطل به معنی پوچ است. الآن شما ببینید انواع پروژههایی که هدف آن فقط سرگرم کردن، غفلت، شده یک شغل و یک تخصص! صنعت پرآمد جهانی است. سرت را گرم میکند نه به این مفهوم که استراحت و راحت باش به آدم بده که در همان تفریح هم آدم به همدیگر صدمه نزند ما گاهی به عنوان تفریح مینشینیم علیه همدیگر حرف میزنیم، توطئه میچینیم خیانت میکنیم یا گناه و فحشا میکنیم، آن غفلت است اما الآن پردرآمدترین کمپانیهای میلیاردی، مشغول طراحی غفلت برای بشر هستند به شکل فیلم، رمان، بازی، انواع سرگرمیها و تفریحها. چرا اینها غفلت میشود؟ یا حتی نه، اصلاً تفریح هم نیست به عنوان یک پروژهای است که ظاهر آن خیلی جدی است، باطن آن قماربازی است ظاهر آن یک کار علمی و روشنفکری است باطن آن حواس خودت و بقیه بشر را داری پرت میکنی، مسائل بیاهمیت را مهم و اهمّ جلوه میدهی. تا مسائل مهم و اهمّ از اهمیت بیفتند. ببینید ما الآن اینجا در اتاقی جمع هستیم یک جایی آتشسوزی شده دارد گسترش پیدا میکند هدف اصلی خاموش کردن آن آتش است حالا این وسط یک کسی هم بگوید که آقا یک سوسکی اینجاست که به لحاظ بهداشتی درست نیست! بله، اینجا نباید سوسک باشد ولی الآن مسئله اصلی این نیست کل این ساختمان دارد نابود میشود. هرکس وسط این که میگویند همه بروید آتش را خاموش کنید بگویید نه آقا بیاییم اینجا را تمیز کنیم اینجا کثیف شده! این یعنی سرگرم شدن به باطل. این یعنی غفلت، حتی این که کار درستی است حالا کار غلط که جدا. این یعنی جابجایی اصل و فرع. یعنی فریب انسان. یعنی از دست رفتن فرصتها، ندیدن تهدیدهای اصلی. آن وقت اینها خسارتهای عجیبی میزند. الآن سبک زندگی مادی و سبک زندگی آمریکایی، شده زندگی بر اساس اصالت لذت و غفلت. سرگرم باشید تا میتوانید خوش بگذرانید و به چیزهای اساسی فکر نکنید، نیندیشید، اصلاً نسبت به مسائل اساسی حساس نباش حتی بیاطلاع باش، به من چه، به تو چه! خوش بگذران! حلال و حرام هم نداریم، حق و باطل هم نداریم! ارزشهای معنوی یا عبادت خدا، اطاعت خدا، خدمت به خلق، عدالت، احسان، همه اینها هیچی. یعنی چی؟ یعنی هرچه که دارد هدف خلقت و کمال انسان را حذف و محو میکند یا مخدوش میکند یا مسخره میکند اینها غفلت میشود. قرآن میفرماید یک کار مهم شیطان و پروژه شیطانی ایجاد لهو و لعب است. لهو یعنی هرچه که مسئله اصلی را از ذهن ما پاک کند وقت ما را تلف کند و تهش چیزی برای ما نماند. این لهو میشود. عمر ما میگذرد تمام شد! هیچی به دست نیاوردم. چرا غنا و نوعی از موسیقی و خوانندگی را میگویند از مصادیق آشکار لهو است؟ و از ابزار شیطانی است، نه همه موسیقیها و خواندنها، آن نوعی که مصداق غناست. برای این که آن نوع خواندن و خوانندگی و مضمون و صوت، تا مغز استخوان یک فرد یا انسان یا جامعه نفوذ میکند و بر شما مسلط میشود و روح شما را، عقلتان و اخلاقتان را تعطیل میکند و همه را در تحت کنترل خودش میگیرد و بعضی از اینها که انسان را به فحشا و خشونت دعوت میکند، یا موسیقیهایی که انسان را مأیوس میکند یا خشن میکند و وحشی میکند یا به سمت گناه و تجاوز هول میدهد. ارزشها را تحقیر میکند، کمرنگ میکند، مانع فعل و عمل صالح میشود. قرآن میگوید این یکی از ابزارهای شیطان است. ببینید این تعبیر قرآنی که میفرماید شیطان از کنترل خداوند خارج نشده، شیطان عصیان کرده، طرد شده، لعن شده، دشمن خدا و انسان است اما از خداوند سبقت نگرفته، خدا را دور نزده، به خدا میگوید به من فرصت بده تا زمان محدودی که در گوش انسان و بشریت پچ پچ کنم. ببینیم اینها چطوری تصمیم میگیرند؟ شما گفتید تصمیم با خودش، من هم میگویم تصمیم با خودش! نمیخواهم مانع اراده الهی بشوم نمیتوانم هم بشوم. به من این امکان داده بشود که با اینها حرف بزنم، توی ذهنشان و توی قلبشان، توی خواب و بیداری، شیطان یک اجازه خواسته و آن این که بتواند با ما حرف بزند. بتواند با انسان دیالوگ داشته باشد. قرآن میفرماید انسانها هم دیالوگ با فرشته، هم دیالوگ با شیطان دارند و میتوانند داشته باشند این دیالوگ را خداوند اجازه داد. این آیه صریح قرآن است که در قرآن شریف میفرماید که بله خداوند به تو اجازه میدهد تا مهلت خاصی که 1) هر کدام از اینها بدون استثناء سراغ تک تک انسانها بروی، منتهی آنهایی که میتوانی یعنی چی؟ یعنی تو نمیتوانی تسلطی بر انسانها نداری. یک مقدمهای دارد. آنها چه کسانی هستند؟ در آیه دیگری میفرماید همانهایی که به تو میدان میدهند و وا میدهند و با تو همکاری میکنند. بر آنها فقط میتوانی سلطه و ولایت پیدا کنی و بر آنها تصمیم بگیری. خب به آنها دستور بده که اطاعت کنند. خداوند در قرآن میفرماید به تو اجازه داده شد تا بتوانی با تک تک انسانها رابطه برقرار کنی، از درون خودشان با آنها دیالوگ کنی، با صدایت آنها را تحریک کنی، دعوتشان کن. و به قول مشهدیها موچک میزنند که پرنده بیاید، یک دعوت بکن و یک بفرما بزن. به تو این اجازه داده میشود که بفرما بزنی! با تمام توانت هم برو عیب ندارد، با لشکر سواره و پیادهات به انسان هجوم بیاور، در اموالشان و در فرزندانشان میتوانی با آنها شریک بشوی البته اگر خودشان با تو همکاری کنند نه به زور. شرکت در اموال و اولاد که قرآن میفرماید شیطان با شما شریک میشود شما به آنها میدان میدهید که میآید شریک میشود شرکت در اموال یعنی فساد اقتصادی، شرکت در اولاد یعنی فساد جنسی و فساد در خانواده، فساد انسانی. یعنی فساد در حرث و نسل. یعنی مفاسد مادی و معنوی. بله به تو این امکان داده میشود وارد دیالوگ پنهان با انسانها بشوی، آن هم دیالوگ یکطرفه است، یعنی وسوسهشان کن، میتوانی بروی با آنها حرف بزنی. میتوانی تمام نیروهای ظاهری و باطنی، انس و جن، میتوانی با همه نیروهایی که داری برو به بشر بگو خدا دروغ است، انبیاء دروغ است، همه این حرفها خرافه و دروغ است. منافع تو در این نیست بلکه در این است. این امکان به تو داده شد ولی ما به انسان تعلیم اسماء کردیم. دیالوگ با فرشته دارد، فطرت الهی دارد، به او عقل دادیم، انبیاء هم با او حرف میزنند. ما به انسان هم آگاهی دادیم و میدهیم. آزادی هم دارد. تو هم با او حرف بزن، انتخاب با انسان است. اگر خواست خودش را تحت سلطه تو قرار بدهد و خواست با اراده خودش آزادانه برود به جهنم، میتواند برود با هم میروید. (45:00) بعد خداوند میفرماید بله به آنها وعده بده. چون قرآن میفرماید شیطان چیزی در دستش نیست که به انسان بدهد فقط وعده است یعنی فریب انسان، یعنی چشماندازهای غلط و نادرست و غیر واقعی است یعنی جلوی واقعبینی انسان را میگیرد. به آنها وعده بده، ما به انسان گفتیم که این وعدهها دروغ است . ما به انسان گفتیم که اینها دشمنی با اوست. بله تو وعده بده. بعد هم میفرماید که شیطان جز به فریب و دروغ وعدهای ندارد و نمیتواند به انسان بدهد، هرچه که به شما میگوید که فلان رفتار نادرست را انجام بده، آن وقت فلان چیز را به دست میآوری، خداوند در قرآن صریح میگوید که هیچ چیز به دست نخواهی آورد، الآن داریم به شما میگوییم. کلید هیچ جا دست شیطان نیست و از طریق رفتار شیطانی به هیچ نفع حقیقی نخواهید رسید فقط به خودتان و دیگران ضرر میزنید هرچه که به شما گفته میشود فریب و دروغ است، بازیتان ندهد، تمام! این آیه صریح قرآن است. اولاً دارد میگوید که انسان تا کجا میتواند در برابر این آوازها و سروصدا و تبلیغات شیطانی میتواند خودش، خودش را آسیبپذیر کند و نقطه ضعف دارد و از آن طرف، انسانهایی که دنبال این خط راه بیفتد، قرآن میفرماید اینها دیگر امتیاز انسانی ندارند، کرامت انسانیشان را از دست میدهند. میفرماید: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ» اینجا قرآن نمیخواهد فحش بدهد. بعضیها فکر میکنند چون قرآن میفرماید بعضیهایتان مثل چارپا هستید میخواهد مثل ماها که میگوییم الاغ! گاو! فکر میکنیم خدا ناراحت شده و دارد به ما توهین میکند! این فحش و اهانت نیست، این که بعضی از شما وقتی که در این خط قرار میگیرید مقاومت نظری و عملی نمیکنید و آگاهانه بازی میخورید، میفرماید مثل چارپاها میشوید. یعنی چی؟ یعنی از مقام انسانیت، کرامت بنیآدم سقوط میکنید و یک رده وجودی پایین میآیید و در ردیف بقیه جانوران قرار میگیرید. ببینید مرز شما و حیوانات به دست خودتان برداشته میشود. «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون» (اعراف/ 179)؛ حتی از رده حیوانات هم یک رده مثل این که پایینتر میآید. چرا؟ چون حیوان نمیتواند، آزادی و آگاهی ندارد، حق انتخاب نداشته، بنابراین ما حیوان فاسد و صالح نداریم، برای انسان ممکن است بگوییم بطور نسبی یک حیوانی نافع است، یکی مضرّ است، اما حیوان صالح و فاسد نداریم. اما میفرماید اگر انسان فتیله انسانیت را پایین کشید أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ، از رده انسانیت یک رده پایین میآیی در رتبه وجودی حیوانی قرار میگیری، یعنی چه؟ یعنی حیات بیولوژیک و زیستشناسی داری و به همان معنایی زنده هستی که بقیه موجودات،زرافه، اسب و کرم و زنبور زنده هستند. تو از این به بعد در حد آنها و مثل آنها هستی، زندگی طبیعی و غریزی انجام میدهی. بَلْ هُمْ أَضَلُّ، بلکه اگر بخواهیم ارزشگذاری بکنیم یک رده باز پایینتری و از انسانیت فاصله بیشتری گرفتی.
این روایتی که از پیامبر اکرم(ص) نقل شد که اینهایی که صدایشان را به حرفهای فاسد یا خواندنهای فاسد و به غنا بلند میکنند بدون استثناء «إلا بعث الله شیطانین علی منکبه یضربون بأعقابهما علی صدره حتی یمسک» انگاری دوتا شیطان روی شانهشان آمدند قرار گرفتند، دو شیطان روی دو شانهشان قرار میگیرند و با دمشان به سینهاش میزنند یعنی مدام تحریک میکنند که خوب است برو ادامه بده! تا وقتی که از آن مسیر دست بردارد که مراد از غنا همین موسیقیهای مفسد است نه هر موسیقیای. موسیقیای که انسان را از حقیقت غافل کند، موسیقیای که انسان را به فساد و گناه بیندازد، به ظلم، به خشونت و به یأس بکشاند، به شهوت و گناه وادار کند یا اصلاً هیچی در آن نباشد. اینها را میفرماید. پیامبر اکرم(ص) میفرماید این صداها ضربات دم شیطان روی سینه انسان است و دارد مدام تحریکتان میکند که حواستان را پرت کند. در واقع امروز باید گفت غنا نماد کل هنر و رسانه است. حالا آن زمان فقط خواندن بود الآن آن فلسفهای که غنا را حرام میکند که همین لهو و لعب و غفلت است این فلسفه در هر هنری باشد در هر سینمایی، تئاتری، گرافیکی، کاریکاتور، مجسمه، نقاشی، هرچه، فضای مجازی، همه همان حکم را دارد. آن چیزی هم که در مسیر حق و درست است این حکم را دارد. بنابراین قرآن میفرماید شیطان در انحرافات فردی و اجتماعی چگونه عمل میکند و بازیتان میدهد، نفع و ضرر شما را اشتباهی جابجا میکند جای شهید و جلاد را در ذهنتان عوض میکند، جای شیطان و فرشته را عوض میکند، خوب و بد را معکوس نشان میدهد، بین شما اختلاف و درگیری ایجاد میکند، شما را مأیوس میکند و شما را گرفتار مسائل فرعی میکند و یا حتی مجبورتان میکند در جهت عکس تکامل حرکت بکنید، تردید بیجا، ناامیدی، اختلاف، تهمت، اینها بین شما مدام کینه ایجاد میکند و همانطور که فرد را فاسد میکند جامعه را هم ثابت و فاسد میکند و تقریباً همه آیات و روایات دارند ما را به این سمت توجه میدهند و به ما روش مبارزه را آموزش میدهند. تاکتیکهای شیطان، چه شیطانهای بشری و چه غیر بشری را به ما نشان میدهد و آموزش میدهد و این که چگونه ضد حمله بزنید، خودتان را خلاص کنید، چگونه رشد کنید، و مدام میگوید اینها دشمنی با شماست، اینجا جبهه است، شما در حال پیکار هستید. این که قرآن میفرماید شیطان دشمن است یک معنی دیگر آن چیست؟ یک معنی آن این است که از آن طرف میگوید شیطان تا لحظه مرگ با شماست بعد میفرماید این دشمن شماست، شما از این دوتا جمله چه نتیجهای میگیرید؟ دشمن کجاست؟ وقتی دشمن و دشمنی است یعنی جبهه است و یعنی درگیری است. معنیاش این است که قرآن میفرماید شما هیچ وقت، تا لحظهای که در این عالم زنده هستید در حالت صلح کامل نیستید، همزیستی با شیطان نیست، تا لحظه آخر دشمن و دشمنی هست. آقا مدام میگویید دشمن دشمن! قرآن میفرماید تا در این عالم هستی زنده هستید دشمن و دشمنی دارد علیه شما عمل میکند. خودش و عواملش، عوامل انسانی و غیر انسانی. یعنی چه؟ یعنی ما تا زندهایم نباید اعلام آتشبس کنیم، نباید آرام بخوابیم و نباید بگوییم تمام شد! این نبرد تا لحظه آخر که در این عالم هستیم و وارد عوالم بعد میشویم ادامه دارد دشمن تا آخر همین دشمن است، قرآن میگوید تکنیکهای او را بشناسید و از کرامت خودتان دفاع کنید و این امانت الهی را که زمین و آسمان نپذیرفتند و انسان پذیرفت، این خلیفهاللهی، این آگاهی، این علمالاسماء را بتوانید با خودتان بیاورید و رشد کنید و وارد عوالم بعد که تا ابد در محضر الهی خواهید بود حفظ کنید تا اهل بهشت باشید. شما دائم در پیکار هستید این که این لحظات حساس کنونی چه زمانی تمام میشود؟ لحظات حساس کنونی وجود ندارد! تا در دنیا هستیم تک تک لحظات و تک تک ثانیهها لحظات حساس است. تا از این عالم نرویم آزمون و درگیری و خطر هست و لب پرتگاه هستیم و راه و بیراه باید هر لحظه مراقب باشیم، شیطان هر لحظه در هر عمل فردی و اجتماعی ممکن است بر ما پیروز بشود، سرپرست ما بشود، ولیّ امر ما بشود، و ما به عنوان ابزار در خدمت او قرار بگیریم.
خب این هم بخشی از آیاتی که اشاره به شیطانشناسی قرآنی است. میبینید که شیطانی که اسلام و قرآن و روایات ما مطرح میکند با شیطانی که در مسیحیت، یهود و معادل شیطان در معنویتها و عرفانها و آیینهای دیگر شرق و غرب است شباهتهایی دارد اما تفاوتهای اساسی هم دارد و باز انسان است که میتواند تکلیف خودش و شیطان را نهایتاً تعیین کند. شیطان نمیتواند به زور بر هیچ انسانی مسلط بشود و مشکلات عینی واقعی بدون دخالت و وساطت انسان بر سر راه انسان ایجاد کند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی